عشق، «توهم» یا «حقیقت»
جوانان امروز
جوان.ازدواج.خانواده

امروزه در نوشته‏ها و گفته‏ها مخصوصاً در مجلات، روزنامه‏ها، كارهای هنری، نمایشی و فیلم سازی، كلمه «عشق» بیشتر از همه چیز دیگر به چشم می‏خورد. ناگفته نماند در نزد بعضی‏ها وقتی سخن از عشق و عاشقی به میان می‏آید، بدون هیچگونه در نظر گرفتن معنای عرفانی و حقیقی آن، معنای مجازی و شهوانی به ذهن او متبادر است.
و بعضی از نویسندگان مطبوعاتی نیز بر این امر صحه گذاشته و عشق را در همین چهارچوب خلاصه نموده یا ای بسا به معنی واقعی آن خیلی كم و گذرا پرداخته می‏شود.
بعنوان نمونه اخیراً در مجله «ایران جوان»(1) از صفحه روبرو می‏شویم كه در بالای صفحه از عشق سؤال كرده وزیر سؤال با تصویر مینیاتور زن مزیّن شده و نوشتن جملاتی چون «لیلی و مجنون، خسرو و شیرین، و یوسف و زلیخا» طوری تنظیم شده است كه ذهن هر بیننده را به معنای مجازی آن سوق داده، و چنین وانمود می‏كند كه عشق معنائی جز این ندارد!! ولی باید توجه داشت كه عشق یكی از مسائل اساسی عرفان است و موضوع آن از موضوعات بسیار عمیق و دقیق عرفان اسلامی است.
از عشق در عرفان در مراحل اوّلیه آن، به عنوان عاملی برای جذب گام به گام انسان به سوی حق بهره می‏گیریم. از این لحاظ كه عشق در حقیقت یك واقعیت وسیعی است و همچون حقیقت وجود از نظر عرفا، دارای مراتب نامتناهی از لحاظ شدّت و ضعف و حقایق و مظاهر و... است و چون ادراك و استعداد انسان مختلف، و درجات و حالات او متفاوت است، لذا برداشتها نیز مختلف است.
عشق اوج علاقه و احساسات است ولی نباید پنداشت كه آن چه به این نام خوانده شود یك نوع است بلكه انواع كاملاً مختلفی دارد، آن چه از آثار نیك گفته می‏شود، مربوط به یك نوع آن است اما نوع دیگر آن كاملاً مخرّب و مخالف كمال معنوی انسان است و انسان را از سیر و حركت به سوی هدف باز می‏دارد و موجب تنزل و برگشت به درجه بهائم می‏گردد.
به قول مولوی
زین قدحهای سور، كم باش مست تا نباشی بت تراش و بت پرست
عشق آن زنده گزین كو باقی است وز شراب جانفزایت ساقی است
هر چه جز عشق خدای احسن است گر شكر خواریست آن، جان كندن است
عشقهائی كز پی رنگی بود عشق نبود عاقبت ننگی بود
هین رها كن عشقهای صورتی تو چرا وابسته هر صورتی
عشق آن بگزین كه جمله انبیاء یافتند از عشق او كار و كیا(2)
حال با این مقدمه كوتاه این سؤال مطرح است كه:
عشق چیست؟ و چه ویژگیهایی دارد و چگونه می‏توان عشق حقیقی را از عشق غیر حقیقی باز شناخت؟
عرفا در مورد عشق تعریفهای مختلفی دارند كه ذیلاً به دو نمونه از آن اشاره می‏شود:
»عشق« عبارت است از علاقه به شخص یا شیئی وقتی كه به اوج شدّت برسد به طوری كه وجود انسان را مسخّر كند و حاكم مطلق وجود او گردد »عشق« نامیده می‏شود.(3)
شیخ بهائی در تعریف عشق می‏گوید: «عشق» یك مفهوم مشكّك و دارای وسعت و كلیّت و عموم و شمول است كه لازمه بیان كلیّه انواع، اقسام، مراتب، درجات آن و تعیین، و تبیین و ویژگیهای هر یك از آنها، اگر از دست كسی بر آید، آن است كه مثنوی هفتاد من كاغذ شود.(4)
«عشق» اوج علاقه و احساسات است. احساسات انسان، انواع و مراتب دارد:
1ـ برخی از آنها از مقوله شهوت (مخصوصاً شهوت جنسی) است كه از وجوه مشترك انسان و سایر حیوانات می‏باشد. با این تفاوت كه در انسان به علّت خاصّی اوج و غلیان زائد الوصفی می‏گیرد و بدین جهت نام »عشق« به آن می‏نهند. ولی به هر حال از لحاظ حقیقت و ماهیّت، جز طغیان و فوران شهوت چیزی نیست. از مبادی جنسی سرچشمه می‏گیرد و به همانجا خاتمه می‏یابد. افزایش و كاهشش بستگی زیادی به فعالیّتهای فیزیولوژیكی دستگاه تناسلی و قهراً به سنین جوانی دارد.
جوانی كه از دیدن رویی زیبا به خود می‏لرزد باید بداند جز جریان مادّی حیوانی در كار نیست. اینگونه عشقها به سرعت می‏آید و به سرعت می‏رود، قابل اعتماد و توصیه نیست، خطرناك و فضیلت كُش است. تنها با كمك عفاف و تقوی و تسلیم نشدن در برابر آن است كه به آدمی كمال می‏بخشد.
2ـ انسان نوعی دیگر احساسات دارد كه از لحاظ حقیقت و ماهیت با شهوت مغایر است. بهتر است نام آن را »عاطفه« و یا به تعبیر قرآن »مودّت« و »رحمت« بگذاریم.
این نوع از احساسات است كه انسان را به اوج كمال می‏رساند. بر خلاف نوع اوّل كه ناپایدار و گذرا است.
در قرآن كریم رابطه میان زوجین را با كلمه »مودت« و »رحمت« تعبیر می‏كند(5)
و این نكته بسیار عالی است، اشاره به جنبه انسانی و فوق حیوانی زندگی زناشویی است. اشاره به این است كه عامل اصلی تنها رابطه طبیعی زندگی زناشوئی نیست؛ رابط اصلی، صفا و صمیمیت و اتحاد دو روح است و به عبارت دیگر آنچه زوجین را به یكدیگر پیوند یگانگی می‏دهد مهر و مودّت و صفا و صمیمیت و عشق به معنای حقیقی كلمه است نه شهوت كه در حیوانات هم هست.
مولوی با بیان لطیف خویش، میان شهوت و مودّت تفكیك می‏كند؛ آن را حیوانی و این را انسانی می‏خواند. می‏گوید:
خشم شهوت وصف حیوانی بود مهر و رقّت وصف انسانی بود
اینچنین خاصیّتی در آدمی است مهر، حیوان را كم است، آن از كمی است(6)
فیلسوفان مادّی نیز نتوانستند این حالت معنوی را در بشر انكار كنند.
برتراند راسل می‏گوید:
«كاری كه منظور از آن فقط درآمد باشد نتایج مفیدی به بار نخواهد آورد. برای چنین نتیجه‏ای باید كاری پیشه كرد كه در آن ایمان به یك فرد، به یك مرام یا یك غایت نهفته باشد. عشق نیز اگر منظور از آن وصال محبوب باشد كمالی در شخصیت ما به وجود نخواهد آورد و كاملاً شبیه كاری است كه برای پول انجام می‏دهیم. برای وصول به این كمال باید وجود محبوب را چون وجود خود بدانیم و احساسات و نیّات او را از آنِ خود بشماریم.»(7)
اگر بخواهیم برای عشق و عاشقی مثالی بزنیم انصاف این است كه شیعه و مكتب او را برای نمونه یادآور شویم زیرا كه از امتیازات بزرگ شیعه نسبت به سایر مذاهب این است كه:
زیربنای اصلی آن، عشق و محبت است. از زمانی كه نبی اكرم‏صلی الله علیه وآله این مذهب را پایه گذاری نموده زمزمه محبت و دوستی بوده است. آنجا كه رسول خداصلی الله علیه وآله می‏فرماید: «علی و شیعَتُهُ هُمُ الفائزون»(8) «علی و شیعیان او رستگارانند».
گروهی را در حبّ علی و پیروی او می‏بینیم كه شیفته او و عاشق و مجذوب آنحضرت می‏باشند از این رو تشیّع مذهب و مظهر عشق و شیفتگی و بالندگی است. تولاّی آنحضرت مكتب عشق و محبت است چرا كه عشق به علی‏علیه السلام، عشق به پیامبرصلی الله علیه وآله و عشق به پیامبر، عشق به خدا است و عشق به خدا، عشق حقیقی است. به هر حال عنصر محبت در تشیّع دخالت تام دارد. چنانكه خود علی‏علیه السلام می‏فرماید: »اگر با این شمشیرم بینی مؤمنی را بزنم كه با من دشمن شود، هرگز دشمنی نخواهد كرد و اگر همه دنیا را بر سر منافق بریزم كه مرا دوست بدارد هرگز مرا دوست نخواهد داشت، زیرا این سخنی است كه بر زبان پیامبر امّی جاری گشته است كه گفت: «یا علی، مؤمن تو را دشمن ندارد و منافق تو را دوست نمی‏دارد»(9)
علی مقیاس و میزانی برای سنجش فطرتها و سرشتهاست. آنكه فطرتی سالم و سرشتی پاك دارد از وی نمی‏رنجد ولو اینكه شمشیر آنحضرت بر او فرود آید و آنكه فطرتی آلوده دارد به او علاقه‏مند نگردد ولو اینكه احسانش كند. زیرا علی‏علیه السلام جز تجسّم حقیقت چیزی نیست.
عاشق نمونه: مردی است از دوستان امیرالمؤمنین‏علیه السلام، با فضیلت و با ایمان. متأسفانه در او لغزشی پیدا شد (دزدی كرد) او را نزد علی‏علیه السلام حضرت حضرت به او فرمود: دزدی كردی؟! عرض كرد: بله یا امیرالمؤمنین. لذا حضرت حد را بر وی جاری كرد (دست راستش را قطع نمود). دست بریده را به دست چپش گرفت، در حالی كه قطرات خون از آن می‏چكید از نزد علی‏علیه السلام رفت. در بین راه سلمان فارسی و ابن الكرّاء(10) را دید، ابن الكرّاء (خواست از این جریان به نفع حزب خود و علیه علی‏علیه السلام استفاده كند با قیافه‏ای ملایم و ترحم آمیز جلو رفت و) گفت: دستت را چه كسی بریده است؟ گفت: امیرالمؤمنین، یعسوب دین، زوج بتول (حضرت زهراعلیها السلام) سیّد جانشینان پیامبر، پیشوای سفید رویان قیامت، ذی حق‏ترین مردم نسبت به مؤمنان، امام هدایت... پیشتاز بهشتهای نعمت، مبارز شجاعان، انتقام گیرنده از جهالت پیشگان، بخشنده زكات، رهبر راه رشد و كمال، گوینده رفتار راستین و صواب، شجاع مكّی و بزرگوار با وفا علی بن ابی طالب‏علیه السلام دستم را برید.
ابن الكوّاء گفت: وای بر تو! دستت را می‏برد و این چنین ثنایش می‏گویی؟ گفت: چرا ثنایش نگویم و حال این كه دوستی‏اش با گوشت و خونم در آمیخته است؟! به خدا سوگند كه نبرید دستم راجز به حقی كه خداوند قرار داده است و من را از آتش جهنّم رهایی بخشید.
سلمان از این محبت و عشق این مرد علی‏علیه السلام را مطلع ساخت.
علی‏علیه السلام او را خواست و دست بریده او را به جای خود نهاد و در حق او دعا كرد و از آسمان صدائی بلند شد، عبا را از روی دست بردارید وقتی كه عبا را كنار زدند به اذن خداوند در دست هیچ گونه علامت بریدگی دیده نشد.(11)
این عشقها و علاقه‏ها كه ما اینچنین در تاریخ علی و یاران وی می‏بینیم، ما را به مسأله محبت و عشق و آثار آن می‏كشاند.

این است معنای عشق و عاشقی.
اقسام عشق:
به عقیده حكما عشق بر دو قسم است: عشق حقیقی و عشق مجازی نیز بر دو قسم است: نفسانی و حیوانی
الف - عشق حقیقی: عبارت است از بهجت و رضامندی از درك ذات چیزی(12)
(عشق حقیقی در واقع همان ابتهاج ناشی از تصوّر حضور ذات معشوق می‏باشد، كه منحصر در ذات باریتعالی می‏باشد زیرا او خیر محض و كمال مطلق است و آن ذات مقدسی است كه هر كس به او پیوست به سعادت ابدی كه غایت عشق حقیقی است نائل می‏گردد.(13) به عبارت سوّم عشقی كه معشوقش حقیقی است زیرا حقیقت مطلق و جمیل به ذات است و آن همان عشق كاملین به حق است.)(14)
ب - عشق مجازی: یعنی عشقی كه معشوقش مجازی است یعنی جمال و كمالی كه در معشوق هست از آن خود وی نیست، بلكه عاریت است و این نیز بر دو قسم است:
1ـ عشق مجازی نفسانی: عبارت است از علاقه به حسن و شمائل معشوق به منشأش یك نوع سنخیّتی كه بین نفس عاشق و معشوق است می‏باشد كه بیشتر شیفتگی عاشق، به شمائل معشوق است به لحاظ آنكه آنها را آثار صادره از نفس خویش می‏دانند و عشق مجازی حیوانی همان است كه هدف وی اعمال شهوات است. از شهوت سرچشمه میگیرد و به شهوت خاتمه پیدا می‏كند. در اینجا بیشتر شیفتگی عاشق به سیما و شكل و ظاهری معشوق است از قبیل رنگ و شكل اندامها، از امور مربوط به جسم معشوق.(15) عشق مجازی در ابتدای كار به عنوان وسیله‏ای مطرح است، غیر از آن عشق است كه عارف پس از وصول به حقیقت نسبت به پدیده‏های جهان پیدا می‏كند كه همه چیز را از او می‏داند و پدیده‏ها آیینه‏اند، مظهرند، سایه‏اند و به هر حال شئون او می‏باشد. این زبان حال هر عارف آگاه است كه شمس مغربی می‏سراید:
من كه در صورت خوبان همه او می‏بینم تو مپندار كه من روی نكو می‏بینم
نیست در دیده من هیچ مقابل، همه اوست تو قفا می‏نگری، من همه رو می‏بینم
هر كجا می‏نگرد دیده، بدو می‏نگرد هر چه می‏بینم از او، جمله بدو می‏بینم
تو به گیسوش نظر می‏كنی و، من همه سو تو زگیسو و، منش از همه سو می‏بینم
می باقی است كه بی جام و سبو می‏نوشم عكس ساقی است كه در جام و سبو می‏بینم
گاه با جمله و گه جمله از او می‏دانم «گاه او» جمله و گه، جمله در «او» می‏بینم
این مظهر، هر چه اتمّ و اكمل باشد بیشتر مورد عشق و علاقه عارف واقع می‏شود، و از آنجا كه از دیدگاه عرفان، انسان و بخصوص انسان كامل (معصومین‏علیهم السلام) مظهر اتمّ الهی است. نوعی عشق و تسلیم در برابر وی قهری خواهد بود.
و امّا از عفاف و تقوی و عاطفه سرچشمه می‏گیرد موجب كمال و وصال به محبوب است. اینگونه عشقها توصیه می‏شود.
كوتاه سخن اینكه: معیار در شناخت عشق حقیقی از غیر حقیقی، منشأ تولد آن است كه اگر سرچشمه عشق شهوت است غیر حقیقی بوده و فضیلت كش است.
ویژگیهای عشق:
عشق آثار و ویژگیهای مختلفی دارد كه به نمونه‏هایی از آن اشاره می‏شود:
1ـ عشق خاصیّت اكسیر دارد:
كیمیاگران معتقدند كه در عالم، مادّه‏ای به نام «اكسیر»(16) یا «كیمیا» وجود دارد كه می‏تواند ماده‏ای را به ماده دیگری تبدیل كند. شعرا این اصطلاح را استخدام كردند و گفتند آن اكسیر واقعی كه نیروی تبدیل دارد، عشق و محبت است، زیرا عشق است كه می‏تواند قلب ماهیّت كند. عشق مطلقاً اكسیر است و خاصیت كیمیا دارد، یعنی فلزی را به فلز دیگر تبدیل می‏كند. مردم هم فلزات مختلفی هستند:
«النَاسُ معادِنُ كَمعادِنِ الذَّهَبِ وَ الفِضَّهِ.«
عشق است كه دل را دل می‏كند و اگر عشق نباشد دل نیست، آب و گل است.
هر آن دل را كه سوزی نیست دل نیست دل افسرده غیر از مشت گل نیست
الهی! سینه‏ای ده آتش افروز در آن سینه دلی و آن دل همه سوز
2ـ عشق سبب نیرو و قدرت است:
یكی از ویژگیهای مهم عشق این است كه به انسان قدرت و نیرو می‏بخشد، ترسو را شجاع بار می‏آورد، یك مرغ خانگی تا زمانی كه تنهاست بالهایش را روی پشت خود جمع می‏كند، آرام می‏خرامد، از مختصر صدائی فرار می‏كند در مقابل كودكی ضعیف از خود مقاومت نشان نمی‏دهد امّا همین مرغ وقتی جوجه دارد شد، عشق و محبت در كانون هستی اش خانه كرد، وضعش دگرگون می‏گردد، بالهایی بر پشت جمع شده را به علامات آمادگی برای دفاع پایین می‏اندازد، حالت جنگی به خود می‏گیرد، حتی آهنگ فریادش قویتر و شجاعانه‏تر می‏گردد. قبلاً به احتمال خطری فرار می‏كرد اما اكنون به احتمال خطری حمله می‏كند، دلیرانه یورش می‏برد. این محبت و عشق است كه مرغ ترسو را به صورت حیوانی دلیر جلوه‏گر می‏سازد.
3ـ عشق از تنبل، زرنگ و از بخیل، بخشنده می‏سازد:
دختر و پسری كه در زمان تجردشان به هیچ چیزی جز خودشان نمی‏اندیشیدند هم این كه ازدواج كرده و صاحب فرزند می‏شوند به كلّی روحشان عوض می‏شود. آن پس تنبل و سنگین اكنون چالاك و پر تحرّك شده است و آن دختری كه به زور هم از رختخواب بر نمی‏خواست، اكنون تا صدای كودك گهواره نشین را می‏شنود، همچون برق می‏جهد، كدام نیرو است كه لختی و رخوت را برد و جوان را این چنین حسّاس و چالاك و زرنگ ساخت؟ آیا آن جز عشق و محبت چیز دیگری است؟
4ـ عشق قوای خفته را بیدار می‏كند:
از جمله ویژگی عشق این است كه قوای خفته و نیروی بسته و مهار شده را آزاد می‏كند و نفس را تكمیل و استعدادات حیرت‏انگیز باطنی را ظاهر می‏سازد. عشق تصفیه گر است. صفات رذیله را زایل می‏كند و خیانتها و ناپاكی‏ها را از بین می‏برد و عیار را خالص می‏گرداند.(17)
به هر حال عشق ویژگیهای دیگری دارد كه پرداختن به آن‏ها فرصت مناسبی را می‏طلبد.
هر چه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم خجل باشم ز آن
گر چه تفسیر زبان روشنگر است لیك عشق بی زبان روشن‏تر است
چون قلم اندر نوشتن می‏شتافت چون به عشق آمد قلم بر خود شكافت
عقل در شرحش، چو خر گل بخفت شرح عشق و عاشقی هم، عشق گفت
علت عاشق، ز علّتها جداست عشق اصطرلاب اسرار خداست(18)
پاورقی‎ها:
1) ایران جوان، شماره 161، ص 14.
2) مثنوی معنوی.
3) استاد شهید مطهری، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، 1377 ش، 1419 ه ق، ج 16، ص 250.
4) فلسفه عرفان، با مشخصات قبل، ص 331.
5) وَ مِنْ ایاتِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجاً لِتَسْكُنوا اِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَكُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً (روم:21.)
6) مجموعه آثار، با مشخصات قبل، ص 252-250.
7) همان مدرك، ص 252.
8) جلال الدین سیوطی در الدُّر المنثور در ذیل آیه 7 سوره بیّنه از ابن عساكر از جابر بن عبداللّه انصاری نقل می‏كند كه گفت در محضر پیغمبر بودیم كه علی نیز به محضرش می‏آمد. حضرت فرمود: «وَ الَّذی نَفْسی بِیَدِهِ اِنَّ هذا وَ شیعَتَهُ هُمُ الفائِزونَ یَوْمَ الْقِیامَهِ» یعنی سوگند به آن كسی كه جانم در دست اوست این مرد و شیعیان او در روز قیامت رستگارانند. آن گاه این آیه نازل شد: انَّ الَّذین آمنوا و عملوا الصالحاتِ اولئك هُمْ خیرُ البریَّه.
»كسانی كه ایمان آوردند و اعمال شایسته انجام داده‏اند، آنها بهترین خلق خدایند.« از وقتی كه این آیه نازل شد اصحاب رسول خداصلی الله علیه وآله هر وقت علی‏علیه السلام را می‏دیدند، می‏گفتند: »خَیرُ البریّه« آمد.
علامه سید محمد حسین طباطبائی، تفسیر المیزان، مترجم سید محمد باقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ج 20، ص 578.
9) لَوْ ضَرَبتُ خَیشومَ الْمُؤمِنِ بِسَیْف هذا علی اَنْ یُبْغِضَنی، وَ لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْیا بِجَّماتِها عَلَی المنافِقِ عَلی اَنْ یُحبِبِّنی ما أحَبَّنی، وَ ذلِكَ اَنَّهُ قُضِی فَانْقَضی عَلی لِسانِ النَّبی الامّی اَنَّهُ قالَ: یا عَلی لا یُبْغِضُكَ مُؤمِنُ وَ لا یُحِبُّكَ مُنافِقٌ« نهج البلاغه، حكمت 45.
10) در بعضی از روایات، »ابن الكوّا« است، بحارالانوار، ج 40، باب 97، ص 281، حدیث 44.
11) فقال ابن الكرّا من قطع یدك فقال امیرالمؤمنین و یعسوب و ختن الرسول و زوج البتول، سیّد الوصییّن و قائدُ الغُرِّ الْمحجِّلینَ وَ اَوْلَی النّاسِ بِالمُؤْمِنینَ عَلی بْنُ اَبی طالب، اِمامُ الْهُدی... اَلْسّابِقُ اِلی جَنّاتِ النَّعیمِ، مُصادِمُ الابْطالِ، اَلْمُنْتَقِمُ مِنَ الجُهّالِ، مُعْطی الزّكاهِ... اَلْهادی اِلَی الرِّشادِ وَ النّاطِقُ بِالسِّدادِ، شُجاعُ مَكِّی، جَحْحاحُ وَ فِی...
توجّه: این روایت با توجّه به روایت وارده در بحارالانوار و تفسیر كبیر فخر رازی توأماً نوشته شده است.
فخر رازی، التفسیر الكبیر، قطعه وزیری، الطبعه الثالثه، ج 21، ذیل آیه 12 سوره كهف، ص 88.
بحارالانوار، ج 40، باب 97، ص 281، حدیث 44.
12) و العشق الحقیقی، هو الابتهاج بتصوّر حضرت ذات ما. الاشارات و تنبیهات، لابن سینا، مع شرح نصیر الدین طوسی »ره« و قطب الدین رازی، قم - ایران، دار البلاغه، الطبعه الاولی، 1375 ه ش. ج 3، نمط هشتم، ص 359.
13) فلسفه عرفان، ص 330.
14) مجموعه آثار، ج 7، ص 130.
15) الاشارات و التنبیهات، با مشخصات سابق، ج 3، نمط نهم، ص 383.
16) درباره اكسیر می‏گوید: »جوهری است گدازنده و آمیزنده و كامل كنننده یعنی مسل را طلا می‏كند. اتفاقاً در عشق هم هر سه خصوصیت هست، هم گدازنده است و هم آمیزنده و هم كامل كننده.«
17) اقتباس از مجموعه آثار، ج 16، ص 246-244.
18) بدیع الزمان فروزان فر، خلاصه مثنوی، انتشارات اساطیر، چاپ اول، 1373 ه ش، ص 31-32.
 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 102
بازدید دیروز : 409
بازدید هفته : 1082
بازدید ماه : 1054
بازدید کل : 32279
تعداد مطالب : 138
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1